روز دیگر با بلا برخورد کردم و از او پرسیدم که آیا او و رزی در حال حاضر روی تحقیقی با هم کار می کنند. نگاهی آگاهانه به من انداخت و به چوبی که در آن نزدیکی بود اشاره کرد. بعداً، وقتی از رزی در مورد آن پرسیدم، او در مورد مجوز امنیتی و اینکه چگونه من آن را ندارم، غر زد، بنابراین جزئیات برای من یک راز باقی مانده است. 🙂
گربه هایی که من به آنها کمک کرده ام بسیار متفاوت هستند، اما یک چیز مش، آنها عشق آنها به دوستان دور است.
رزی
اخیراً متوجه شدم که رزی نیز یک دوست دور دارد، یک تریر کوچک به نام بلا که مرتباً در محله گشت می زند.
برای Tabs، این یک سنجاب بود که در محله زندگی می کرد. این سنجاب خاص هفتهای چند بار توقف میکرد تا ظاهراً از درختان بلوط نزدیک خانه ما دیدن کند تا بلوطها و اینها را جمع کند، اما واقعاً این یک دیدار اجتماعی بود. او و تبس از دور به هم خیره میشدند و با نگاههای دوستانه و علاقهمندی ارتباط برقرار می،د و درک من این بود که هیچکدام احساس خطر نمی،د. آنها به هر دلیلی مجذوب یکدیگر بودند.
کارن