من میدانم که شما از طریق مدلسازی، بشردوستی و سایر تلاشهای او – زندگی شگفتانگیزش – چیزهای زیادی در مورد Tabs مید،د، اما در اینجا نگاهی به این موضوع داریم که واقعاً زندگی روزانه با Tabs چگونه است.
من گاهی نگرانم که او بزرگتر از آن چیزی است که من همیشه فکر می کردم
در اینجا یک بازنشر از آن ورودی است.
تبس دوست دارد روی بند خود قدم بزند، اما گاهی اوقات نمیخواهد در حلقه کوچک ما پرسه بزند یا به کاوش در پایین تپه برود. گاهی اوقات او فقط خوشحال است که یک گربه نگهبان کوچک است که جلوی خانه نشسته است، جایی که می تواند به اطراف نگاه کند و پرندگان را تماشا کند.
وقتی بچه گربهها را بیرون میبینم، مخصوصاً در پایان روز که از غروب آفتاب لذت میبرند یا چرت میزنند، آرزو میکنم تبس هم همین تجمل را داشته باشد، اما میدانم که احتمالاً برای او امنتر است که شبها را در داخل خانه بگذراند. جایی که ما اینجا در نواتو زندگی می کنیم، فضاهای باز گسترده ای با کایوت ها (ما آنها را زیاد می بینیم) و شکارچیان دیگر در اطراف وجود دارد.
من فکر می کنم او واقعا از این کار لذت می برد.
چند هفته پیش یکی از سبیل های کوچک او را پیدا کردم – من آن را کوچک می نامم ویسکی ها – هنگام تمیز ، اتاق نشیمن، و او ویسکی ها از این جهت جالب هستند که همه آنها سفید پوست نیستند. برخی از آنها سیاه و برخی از آنها سیاه با بخش های کوچک سفید هستند.
آن را برداشتم، و به سمت ال هاب رفتم و پرسیدم: «به نظر شما اگر همه Tabs را ذخیره کنم، خانم گربه ای خیلی دیوانه است. ویسکی ها؟” چون داشتم به این فکر میکردم که چطور وقتی بالا،ه میرود از پل رنگین کمان عبور کند، چیزی از او همراهم نباشد، و ال هاب گفت: “بله، این خانم گربه بسیار دیوانه است.”
آه، تابی، ای کاش میتوانستی همان گربهای باشی که میدانم خودت را آنگونه میبینی، که همیشه به اطراف میدوی، دنبال چیزها میافتی و در آن میچرخندی.
من خودم را از نظر ذهنی آماده می کنم – آن را ،اش می دهم. من مدام سعی میکنم از نظر ذهنی خودم را برای روزی که از خواب بیدار میشوم آماده کنم، و Tabs برای استقبال از من وجود ندارد.
فکر می کنم خنده دار است، اما واقعاً، فکر می کنم بیشتر به این دلیل است که آن اتاق گرم ترین اتاق است و صبح ها بیشترین آفتاب را می گیرد.
اوه، بله، ما هنوز با باران اینجا در کالیفرنیا که زم، آفتابی بود سر و کار داریم. فکر می کنم از اواسط دسامبر فقط دو روز روشن داشته ایم.
بنابراین من آن را بیرون انداختم … اما می د،د چیست؟ من شروع به جمع آوری او می کنم ویسکی ها به هر حال، و بعد که بالا،ه رفت، احتمالاً خا،ترش را روی تپه پشت سرمان پخش خواهم کرد، زیرا او بیرون بودن را دوست دارد.
Tabs نسبت به بسیاری از گربه هایی که من می شناسم کمی نیازمندتر است. او بسیار مردم گرا است و دوست دارد همیشه در کنار افراد خود باشد. هرجای خانه که می رویم او ما را دنبال می کند. اگر در اتاق نشیمن و مشغول تماشای تلویزیون باشیم، او میآید پایین و روی «صندلی ممنوعه» میخوابد، که قبلاً صندلی ممنوعه بود… اما اکنون فقط صندلی اوست. یا تا زم، که با ما در یک اتاق باشد، طرف مقابل اتاق می خوابد. او دائماً باید در اطراف من یا ال هاب باشد، اما ما آن را دوست داریم.
گاهی اوقات وقتی می بینم بچه گربه هایی در فضای باز در حال لم دادن هستند، احساس گناه می کنم
فکر میکنم او فکر میکند که هر وقت به دستشویی میروم، بعد به رختخواب برمیگردم و دراز میکشم، این فقط برای سرگرمی اوست، زیرا او روی تخت میپرد، روی من می،د و شروع به ،، ، میکند. سپس او شروع به ورز دادن موهای من می کند و به من سر می دهد. و او این کار را چندین بار در شب انجام می دهد، هر بار که من به دستشویی می روم.
او هر روز صبح به حالت نظارت می رود
گاهی اوقات فکر می کنم گربه شیرین من کجا رفته است، یا اینکه آیا او فقط به طور موقت در وقفه است.
Tabs اخیراً این کار را انجام داده است که ما آن را “گزیده بودن” می نامیم. او همیشه گربه بسیار شیرینی بوده و هنوز هم همینطور است، اما اخیراً با گاز گرفتن تهاجمی تر شده است. او آرنج یا شانهام را در حالی که در حال استراحت هستیم، میبندد، و فکر میکنم به این دلیل است که اخیراً غذایش را عوض کردهایم. تبس در حال حاضر سه وعده غذای مرطوب در روز دریافت می کند – صبح، بعدازظهر و شب (دکترش فکر می کرد برای سلامتی او بهتر است)، اما او قبلاً به کاسه ای پر از کرانچی دسترسی آزاد داشت، بنابراین فکر می کنم او دارد بازی می کند. بیرون
من کمی بداخلاق شدم، نمی خواهم دروغ بگویم…
آ، شب وقتی نصف شب به دستشویی می روم خیلی سخت است
او در حال حاضر همه “گزیده” می شود
چند ماه پیش، ما او را برای معاینه منظم نزد دامپزشک بردیم، و دامپزشک گفت: “من فکر می کنم او ممکن است کمی بزرگتر از آن چیزی باشد که در ابتدا فکر می کردیم…” چشمانش مانند گذشته درخشان نیست. و او شروع به کاهش سرعت می کند. او همچنین گیجتر میشود و در طول روز بیشتر میخوابد.
من نگران هستم که ممکن است آن زم، را که فکر می کردم با او داشته باشم نداشته باشم، و می دانم که از نظر من بسیار حریص و خودمحور به نظر می رسد، اما نمی توانم جلوی آن را بگیرم. من فقط می خواهم همدمم برای همیشه زنده بماند.
من همیشه در مورد اینکه Tabs رئیس من است شوخی می کنم زیرا گاهی اوقات واقعاً به نظر می رسد که او رئیس من است! 🙂 مثل صبح ها، وقتی برای اولین بار پشت میزم می نشینم، اولین کاری که انجام می دهد این است که وارد دفتر من می شود و روی زمین پشت صندلی من دراز می کشد تا در حالی که مراقب من است تمیز کند. اصولاً او نظارت می کند و مطمئن است که من کارم را انجام می دهم.
اینجا دوباره باران میبارد، و من امروز با یک فنجان قهوه به آرشیو وبلاگ نگاه میکردم که به ،مت بعدی یکشنبهها با تبها از 13 سپتامبر 2015 رسیدم.
به جمع ، سبیل هایش فکر می کنم…
سلام رفیق. امیدوارم همه چیز خوب باشد. اونجا که هستی چطور پیش میره؟ خشک، امیدوارم. یا آیا در زیر شادی پرآب یک رودخانه جوی نیز لذت می برید؟
کارن